آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

آوینا کوچولوی مامان و بابا

واکسن 6 ماهگی

بالاخره امروز با یک هفته تاخیر به خاطر سرماخوردگی واکسن دختر خوشگلمو زدیم . عزیز دلم خیلی دردت آمد و گریه کردی ولی زودم آروم شدی و بعدشم رفتیم خونه مامانی (مامان من) که تنها نباشیم . این دفعه خیلی ناآرومی کردی پاهای خوشگلت درد میگرفت آخه منم برات کمپرس میزاشتم تا ی کم دردش کمتر بشه الانم که من دارم برات مینویسم تو لالا کردی بخواب کوچولوی قشنگم که فردا سر حال وسلامت باشی و بدون که مامان ی دنیا دوست داره ...
23 بهمن 1391

عزیزکم شش ماهه شدی

دختر قشنگ مامان شش ماهگیت مبارک هر روز داری بزرگتر میشی و مامانیو بیشتر عاشق خودت میکنی هر رو ی کار جدید انجام میدی و منو ذوق زده میکنی وقتی با اون حالت خوشگلت میگی بابابابابابا.... دلم میخواد بخورمت یا وقتی گریه میکنیو تو چشمای من زل میزنیو میگی اوما و دستاتو به طرفم درازمیکنی با تمام وجودم میام بغلت میکنم و آرومت میکنم وای خدا دیگه اون پا خوردنتم که نگو از هر فرصتی برا خوردن پاهات استفاده میکنی وقتی مامان شیرت میده با اون دستای خوشگل و کوچولوت لپ مامانیو نوازش میکنی البته هر بار ی چنگیم میزنی که دور هم باشیم عزیزم ی دو روزیم هست سرما خوردیو حالت اصلا خوب نیست مامان خیلی نگرانته و دعا میکنه که زود زود خوب بشی برای همینم نرفتیم واک...
17 بهمن 1391

مادر شدن

چه روزایی میگذره چه شبهایی طی میشه تا ی کوچولوی ناز بیاد تو بغلت و خدا چه تحمل و چه صبری به آدم میده وقتی اون روزا رو مرور میکنم هم خوشحالم میکنه و یاد وول زدنات میوفتم و هم مو به تنم سیخ میشه که چه سختیایی رو تحمل کردم تا تو رو به دست آوردم یادمه ماه آخر بارداریم بود و ی شب نفسم بند آمده بود و هر کاری میکردم نمیتونستم نفس بکشم تا صبح نتونستم بخوابم و همش راه رفتم ولی به عشق مادر شدن انگار تحمل همه این سختیها آسون شده بود و عجیب تر از اون اینکه وقتی به دنیا آمدی با وجود عمل جراحی و بیهوشی و خستگی نه ماه بارداری انگار جون تازه گرفتم انگار شدم ی آدم دیگه پر از حس مسئولیت یادمه شب تا صبح نخوابیدم و نشستم تو رو نگاه کردم و اگه میدونستم شما نمیزا...
7 بهمن 1391

ووروجک من عاشقتم

مبارک باشه عزیزم دیروزم دومین دندون قشنگت در آمد حالا میتونی ی نفس راحت بکشی آخه این مدت خیلی اذیت شدی الهی مامان فدات بشه فقط تو این مدت اصلا وزن اضافه نکردی ی کم نگرانتم و امیدوارم جبران بشه تازه چند روز دیگه هم واکسن داری آخ قربونت برم من اما خوشحال باش این واکسنو که بزنی حالا حالا واکسن نداری هورا هورا راستی بگم که دومین دندون دخترم در 5 ماه و 16 روزگی در آمد عزیزم ی کارای قشنگی یاد گرفتی میکنی دل مامانو میبری دلم میخواد بخورمت مثلا نازی میکنی (البته بماند هر بار وسط نازی کردن ی پوستیم از طرف میکنی )مامان برات میخونه سر سر سر توام برام سر سری میکنی وای الهی فدات شم ی کار دیگه هم که میکنی مامانیو گاز میگیری اخه چراااااااااا دردم ...
3 بهمن 1391

من و دخترم

این روزا همش باید دخترکم برات حرف بزنمو شعر بخونم این سرگرمیه جدیدت شده و خیلی خوشت میاد صدات در نمیاد زل میزنی تو چشام ی لبخندم گوشه لبای خوشگلت نقش میبنده . یکی از شعرهایی که خیلی دوست داری اینه: مامانم گفته بهم دست تو مماغم نکنم گیگیلی در نیارم شوت نکنم تو حیاط جیش نکنم پیشیو خیس نکنم دیشب تو دل مامانم لالا کردم هی غر زد و هی نق زد و من حوصله کردم آخه کاری نکردم فقط جیش خالی کردم از شعر حسنیم خیلی خوشت میاد قربونت برم الهییی. لالا  لالایی گنجشک لالا سنجاب لالا اینم که خوراکت مادر نباشه شما اصلا خوابت نمیبره  . ی کشف جدید کردم برا خوابوندنت میزارمت تو دلم و با تلفن حرف میزنم توام خیلی راحت خوابت میبره البته نه همیشه ب...
24 دی 1391