آویناآوینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

آوینا کوچولوی مامان و بابا

اولین قدم ها

                                                           هورا هورا هورا دخترم اولین قدمهاشو برداشت     خیلی وقت بود که منتظر این لحظه بودم و خیلی دلم میخواست برای تولد یک سالگیت بتونی روی پاهای بایستی و راه بری ولی دیگه داشتم نا امید میشدم تا اینکه دیروز با کمال تعجب دیدم برای اینکه به اسباب بازیت برسی دستتو ول کردی و چند قدمی راه رفتی اونم با چه سرعتی آخه همیشه فکر میکردم ی قدم ی قدم شروع راه رفتن بچه هاست ولی تو با آخ...
2 مرداد 1392

11ماهگی آوینا خانم

دختر عزیزم با عرض معذرت فراوووون با چند روز تاخیر 11 ماهه شدنت رو تبریک میگم میبوسمت دختر گل گلی خودم به مناسبت 11 ماهه شدنت رفتیم شهر بازی که عکساشو گذاشتم دیگه کم کم داری ی دختر 1 ساله میشی فدات بشم خانمی تا حالا دوتا دندون پایین داری و 4 تا بالا و فکر کنم 2 تا دندون قشنگ دیگه هم تو راهه خیلی خوب با عروسکات بازی میکنی و اسم همه عروسکاتو میدونی وای دختر کوچولوی من وقتی عروسکاتو میخوابونی و براشون لالایی میگی ذوق کش میشم ...
21 تير 1392

وای وای وای دختر بلا

اینم چند تا عکس از شیرین کاریای آوینا خانم  تو آشپزخونه کار میکردم که آوینا ی دفعه حمله کرد به ماشین ظرفشویی آخه دختر نمیگی میوفتی اینم از مشغولیات جدید دخترم ااااا بچه اونجا رفتی چه کار ...
21 تير 1392

شهربازی

مامان وباباو آوینا به همراه مهمونمون دلارام(دختر دایی آوینا)رفتیم سرزمین عجایب خیلی خوش گذشت ...
21 تير 1392

تولد آرتمیس

امروز تولد دختر داییت آرتمیس کوچولو که درست 54 روز از شما بزرگتره و مامان شما رو برده حمام و خوابونده که سر حال بشی و بری تولد دختر داییت و حسابی شیطونی کنی و بهت خوش بگذره . فقط باید قول بدی امروز دختر خوبی باشی و با آرتمیس مصالحه کنی آفرین دختر گلم .   ...
23 خرداد 1392

ده ماهگی دختر گلم مبارک

                                                     دختر گل گلی مامان ده ماهه شدی و شمارش معکوس شروع شده چیزی نمونده تا یک ساله بشی . کارای زیادی یاد گرفتی انجام بدی که الان یکی یکی میگم:   . کلمه هایی که میگی دد _ ماما _ بابا _ داکی _ دک(یک) _دو_دد(بده)     . دستتو میگیری و راه میری ولی هنوز نمیتونی بدون تکیه گاه بایستی         .علاقه زیادی داری که از لابلای صندلیهای آشپزخونه این ور اون ور بری و صندلیارو عقب جلو کنی     ...
16 خرداد 1392

عکس

قربون نگا کردنت عزیز دلمی فدای اون وایسادنت   ...
27 ارديبهشت 1392

9 ماهه شدی گلکم

چقدر زمان زود میگذره و دختر کوچولوی من هر روز داره بزرگتر میشه و البته کارای قشنگ تر و شیرین و شیرین تر . امروز یک ماه دیگه از عمرت گذشت و 9 ماهه شدی . تو این یک ماه خیلی عاقل تر شدی هر روز ی کار جدید میکنی هر روز کنجکاو تر  و نسبت به دنیای پیرامونت دقیق تر شدی به همه چیز با دقت نگاه میکنی و خیلی از کارای بزرگترها را تقلید میکنی . خیلی خوب با کمک وسایل راه میری و امروزم چند ثانیه بدون کمک ایستادی .  دو روزیم هست که دندون چهارمت در آمده . بازی کردن تو اتاقت رو خیلی دوست داری و امروز تمام لباسات رو از کمدت ریختی بیرون و کیف کرده بودی و جیغ میزدی که ی کار جدید کرده بودی عزیزم فدات شم .  از همه جا بیشتر اتاق باباتو دو...
16 ارديبهشت 1392