آوینا بزرگ میشود ...
امروز بعد از مدتها ی فرصتی پیدا کردم تا بیام و ی سری به وبلاگ دخترم بزنم و از احوالاتش و آنچه که در این مدت گذشته بنویسم .
در این لحظه دخترم در آستانه 21 ماهه شدنه و خیلی خیلی با یک ماه پیش تفاوت کرده و میشه گفت دیگه از اون دختر کوچولو که خیلی چیزا رو متوجه نمی شد خبری نیست البته ناگفته نماند که اینجانب در این زمینه نقش بسیار پرنگی داشتم حالا بگذریم و بریم سر اصل مطلب ...
اول مهمترینشو میگم دخترم دیگه پوشک نمیشه مگر مواقع ضروری ک اونم تو پوشکش کاری نمیکنه بچم من خیلی فکر میکردم کار سختی باشه ولی اونقدر ها هم سخت نبود دو هفته زمان برد که آوینا متوجه بشه که دختر بزرگی شده و دیگه نیازی به پوشک نداره (البته به کمک مامانش که هر ده دقیقه میبردش سر قصری و منتظر تشریف فرمایی جیش یا پی پی میشد و چه لحظه پرشکوهی میشد وقتی دیدار میسر میشد و چه تشویقایی که آوینا نمیشد و چه ذوقایی که نمیکرد )
دومیش حرف زدنه آوینا خانمه که مثل بلبل چه چه میزنه بچم البته یک ماه و نیمی میشه که قشنگ جمله میگه و علاقه خیلی زیادی به گفتن این چیه داره بعضی کلمه هاشم اشتباه یا جا به جا میگه که خیلی بامزست مثلا به همسایه میگه هسمایه به عقب میگه عبق به خرس میگه سی دی و ...
سومیش هم اینه که دخترم داره اشکال رو یاد میگیره و مثلث و دایره و مستطیل و مربع رو یاد گرفته قربون دختر باهوشم بشم من
آموزش رنگها هم در دست احداث هنوز موفقیت مطلوبی به دست نیومده با اینکه خیلی به نقاشی علاقه منده ولی زیاد تو کار یاد گرفتن رنگها نیست از بس ی رنگ بچم
در حال حاضرم دخترم داره آخرین دندونای آسیابشو در میاره و اعصاب آنچنانی نداره الانم خوابه از عجایب که م تونستم و بیام نطق کنم برم تا بیدار نشده به کارای دیگم برسم